زن٬ اسلام و مردسالارى
پروين کابلى

برگرفته شده از یک گفتار رادیویی برای صدای کمونیسم کارگری.

در این هفته بار دیگر سرنوشت یک زن  به سر تیتر روزنامه های ایران و جهان تبدیل گردید. این بار آمنه بهرامی موضوع خبر بود . هفت سال پیش آمنه بهرامی قربانی ناکام ماندن عشق مردی به خود شد. مجید موحدی که هم دانشگاهی آمنه بود با پاشيدن اسید به صورت آمنه زندگی وی را برای همیشه دگرگون ساخت. از این ماجراى وحشتناک 7 سال میگذرد و در این هفت سال آمنه بارها مورد عمل جراحی قرار گرفته و هنوز که هنوز است نتوانسته است بینایی خود را باز یابد. هفت سال که به اندازه 70 سال بر آمنه گذشت. آمنه اکنون دنبال انتقام است و میخواهد برطبق قانون قصاص و یا چشم در مقابل چشم، با تائید رای دادگاه در چشمان مجید موحدی اسید بریزد و "عدالت را اجرا کند" و نشان دهد که چه بر سر وی آمد . سوال این است کدام عدالت و کدام انتقام؟
 
آمنه چه میخواهد. آمنه در مصاحبه ای میگويد: من نميخواهم انتقام بگيرم. میخواهم کاری کنم که اين عمل تکرار نشود. انتقام نيست، من ميخواهم تنبيه کنم . به عنوان شهروندی که آسیب دیده توقع خود را از دولت بیان میکند و ميگويد : دولت ايران مرا هرگز حمايت نکرد، من آينده ندارم و خودم دنبال هزينه‌هايم هستم. دولت ايران هيچ قانونی ندارد اگر برای کسی اتفاقی افتاد دولت حمايتش کند. دولت مرا تنها گذاشت .  در ايران وقتی برای کسی آسيبی پيش می‌آيد خودش بايد دنبال درمانش برود، خودش بايد هزينه زندگيش را بدهد، خودش بايد پول عمل‌هايش را بدهد و کسی که آسيب ديده توانايی اين کار را ندارد، نمی تواند هر روز برود سر کار و پول عمل‌هايش را بدهد .

 آمنه دنیال چاره میگردد. میخواهد از زنانی  حمایت کند که روزانه دچار خشونت میشوند.  
 
از اين حکم نه چيزی گير من می‌آيد و نه چيزی برايم تغيير می‌کند. من فقط حکم را اجرا می‌کنم تا مردم بترسند و ديگر اين کار را نکنند. وقتی اين حکم را گرفتم در سال ۲۰۰۸ يک دفعه اسيدپاشی خيلی کم شد، ولی در سال گذشته چون اجرای حکم طول کشيد دوباره دارد زياد می‌شود. من به دادگاه گفتم   مقصر شما هستيد که اين قدر طول می‌دهيد که من پشيمان شوم اما من پشيمان بشو نيستم . بله، من فکرمی‌کنم وقتی در جامعه‌ای وحشیگری زياد می‌شود بايد حکم‌های محکم برايش صادر شود. مثلا ما حکم رانندگی را محکم می‌کنيم، چون گوش نمی‌کنند مجبوريم مجازات کنيم. وقتی در جامعه ای خشونت زياد است بايد با خشونت جواب آن را داد .

در سخنان آمنه باید دقیق شد و مکث نمود. در آن حقیقتی تلخ است. زنی قربانی خشونت شده است و برای همیشه از یک زندگی نرمال محروم گردیده است. آمنه نه تنها در طول زندگیش باید با درد ناشی از جراحات وارده بر صورتش بسازد، بدلیل از دست دادن بینایش هرگز به تنهایی قادر به پیشبرد احتیاجات روزمره اش نخواهد بود. او هرگز نخواهد توانست خانواده ای داشته باشد و شاید هرگز دیگر نمیتواند دوست بدارد و دوستش بدارند. آمنه یک قربانی است و علیرغم اینکه خود بر این حقیقت انگشت نمیگذارد اما در تمام طول مصاحبه اش از آن سخن میگوید.

آمنه از دولت میگوید، از اسید پاشی بر زنان صحبت میکند و میخواهد جلو آن را بگیرد. میگوید برای درمان صورتش دولت کمکی به وی نکرده است. او تنها مانده است. آمنه اینجا از حق شهروندیش و توقعش از دولت صحبت میکند. آمنه حقیقتی را بیان میکند که امروز دامنگیر جامعه ایران و بخصوص زنان شده است.

در سخنانش باید تعمق کرد. آیا حق با آمنه است؟ آیا آمنه حق دارد که با قانون چشم در مقابل چشم خواهان "اجراى عدالت" شود؟ آمنه خود میگوید با این حکم نه چیزی گیر من میاید و نه چیزی برایم تغییر میکند. این حقیقت است.  پس چرا آمنه خواهان قصاص است و اساسا قصاص چیست و چرا اجرا میشود؟
 
قصاص از قوانین قدیمی است که در بسیاری مذاهب از جمله مسیحیت و اسلام وجود دارد. این قانون به دوران جهالت و کهنه پرستی انسان متعلق است و اکنون در این دوران غیر از کشورهایی که اسلام  سیاسی حاکم است در جای دیگر اجرا نمیشود. چرا که جز بربریت هیچ دستاورد دیگری ندارد. چیزی که آمنه خود به آن اعتراف میکند. قصاص اهداف معینی را دنبال میکند و برای حکومتی مثل جمهوری اسلامی یک وسیله مهم برای سرکوب است. خصوصیت قصاص پاشیدن تخم نفاق و نفرت در میان شهروند هر کشور و مملکتی است. بربریت را به نرم تبدیل میکند و تحجر و عقب ماندگی را به داستان زندگی مردم تبدیل میکند. قصاص مانع حمایت جامعه از شهروند و تعهد جامعه به فرد را زير سوال ميبرد. قصاص جامعه را در ترس و وحشت از همدیگر نگه میدارد و همسایه را دشمن همسایه  میکند. تفرق می اندازد تا حکومت کند.  

آنچه که بر سر آمنه آماده است داستان هر روز هزاران زن در ایران است که به اشکال مختلف قربانی خشونت میشوند. به دست عزیز ترین عزیزانشان به قتل میرسند. کسانی که ادعا میکنند به آنها عشق می روزند به قاتلان شان تبدیل میشوند. پدر و برادر قاتل دختر و خواهر "بی حیایش" میشوند، پلیس اخلاق زنان و دختران خانواده و فامیل مردانی هستد که جامعه و خدا ماموریت حافظت از زنان و دخترانشان را به آنها سپرده است. اگر آنها وظیفه خود را به درستی عمل نکردند آنوقت پلیس و چماق و دار دولت آماده است تا زنان را به راه راست هدایت کند. در اتوبوسها آنها را جدا میکنند و در کارگاه و کارخانه پرده بر رویشان میکشند و در خیابانها به دنبال دختران "بد حجاب" روانشان میکند. در یک کلمه آپارتاید جنسی را به نرم تبدیل میکند و خشونت را به جزیی از زندگی روزمره زنان. "زن ضعیف است. باید مطیع و سربراه باشد و تابع مرد!" مردسالاری سنت و قانون است . سنت و قانونى که نابرابرى بنيادى را در جامعه پاس ميدارد.

مجید موحدی یک نفر است که حتما باید مجازاتی در خور جرم خود را داشته باشد. اين مجازات قطعا نه قصاص است و نه اعدام. مجيد قربانى و مجرى بى جيره و مواجب نظامى است که بر عقب ماندگى و تحجر متکى است. اما قاتلان و اسید پاشان واقعى و کلان حاکمان امروز ایران هستند که با قوانین ضد زن و مرد سالار جهنمی را برای زنان در ایران سازمان داده اند که آمنه فقط یکی از صدها هزار قربانی آن است. بجاى قصاص مجيد ها بايد علت وجودى رفتار مجيدها و گنداب مردسالارى و زن ستيزى را خشکاند.

قصاص جنایت قانونى شرعی است٬ قصاص سنتى ضد انسان و يک جلوه بربریت است. بربريتى که باید به گورستان تاريخ سپرده شود. خشونت برعلیه زنان را نمیشود با قصاص پاسخ داد. باید آپارتاید جنسی و سيستم و منافعى که آپارتايد را الزامى کرده نابود نمود تا کسانی مثل آمنه مورد خشونت و تجاوز قرار نگیرند. جمهوری اسلامی خود يک ریشه نابرابری و خشونت در ایران است .

 این گفتار را با نقل قولی از منصور حکمت به پایان میرسانم که در مقاله "زن در زندگی و مرگ، از فردریک وست تا آنتونی کندی" میگوید :
"اين قرون وسطى نيست. اين عصر سرمايه دارى است. هرچه با بازار و سود تناقض داشته باشد، دير يا زود کنار زده ميشود. بسيارى از جان سخت ترين افکار و تعصبات و راه و رسمهاى کهنه در برابر نيازهاى پيش پا افتاده و روزمره تجارت و توليد ور افتاده اند. و لاجرم، اگر زن آزارى و زن ستيزى و تبعيض و خشونت عليه زن هنوز يک واقعيت پابرجاى زندگى مردم اين عصر است، اگر عليرغم جنبشهاى قوى و اجتماعى براى رهايى زن، هنوز ستم جنسى در چهار گوشه جهان حکم ميراند، بايد حکمتش را همينجا، در همين عصر و در مصالح همين نظام جستجو کرد. جنايت از سر "جنون"، هميشه ممکن است وجود داشته باشد. اما آن نوع جنونى که قربانيانش، از خيابان و خانه تا مدرسه و کارخانه، عمدتا زنان هستند، ديگر جنون نيست، بلکه بيان جنون آميز گوشه اى از عقل حاکم بر جامعه است". *